خب این هم از دومین یادداشت میهمان در این شماره از وبلاگ .

این مطلب ، دست نوشته ای از یکی از اساتید معظمی است که توفیق علم آموزی در محضرش را داشتم . ایشان در بسیاری از دانشگاه های سطح شهرستان کرمانشاه تدریس دارند و همواره نیز در بین دانشجویان محبوب به شمار می آیند . این بزرگوار پس از این که به دلیل مشغله نتوانست در اختتامیه حضور یابد ، این یادداشت را برای من ارسال کرد که متأسفانه به دلیل حجم کاری بالای من ، انتشار آن تا به امروز به تعویق افتاد . 


یادداشت مهمان


تربیت معلم، دانشگاهی دیوانه وار،با اساتید و دانشجویانی دیوانه است. دیده ایم که دانشجومعلمان با ضربات رزمی همدیگر را کتک بزنند، همکلاسی خود را گاز بگیرند و حتی در استان فارس به خاطر گرفتن یک امتحان با تصادف کشته شوند. اساتید با مشت همدیگر را زده اند، دروغ گفته اند و در سالن های امتحان صحبت‌هایی انجام داده اند که می‌توان به سلامت عقل آنها شک کرد!

همچنین اخیرا، تمامی دانشجو معلمان دبیری به خاطر هشت ترمه شدن در مقیاسی بسیار بزرگ دچار یأس و نا امیدی شده اند که البته این موضوع دیوانه وار نیست بلکه بسیار بسیار بد است. ولی تنها چندین اتفاق از رفتن محمد امین شهبازی، یکی از بهترین رئیس انجمنهای علمی دانشگاه فرهنگیان ایران و شاید کل دانشگاه های کشور، دیوانه وار تر بوده است. وقتی خبر را ساعت 6 ظهر در یکی از گروه های تلگرام دانشگاه فرهنگیان دیدم، روی مبل خانه  دراز کشیده بودم و خودم را برای پارک بردن دختر خردسالم آماده می‌کردم. در عرض چند ثانیه،خیلی از دانشجو معلمان در گروه های مختلف بی خیال اخبار انتخاب واحد و فارغ التحصیلی شدند. خبر مثل خود شهبازی، بسیار حساس و بزرگ بود.

هر کسی نظری درباره رفتن مرد کاریزماتیک کرمانشاهی با موهایی نامرتب سیاه رنگ و زبان سرخ دارد.تمامی نظرها افراطی بود. هیچ واکنشی آرام، حساب شده و منطقی نبود.حتی دانشجویان سن و سالدار هم گریه کردند، عزاداری کردند، خندیدند یا رقصیدند. به نظرم من حتی کارگران خدماتی دانشگاه هم  که هیچ علاقه ای به فعالیت های دانشجویی ندارند هم از رفتن او ناراحت شدند.

واکنش من؟ خوب به عنوان یک آموزگار سابق و مدرس دانشگاه فعلی او باید از خداحافظی پسری که در چند مقطع آموزگاران هم رشته ای های من را در بخش های مختلف شکست داده و در هم کوبیده خوشحال می‌شدم ولی نبودم. به جایش مبهوت بودم. این شاید بدترین تصمیم در تاریخ انجمن های علمی دانشگاه فرهنگیان باشد. شهبازی یک برنده در دانشگاه فرهنگیان نیست. او برنده اصلی فعالیت دانشجویی مدرن سراسر کشور آن هم در دانشگاه بسته ای مانند فرهنگیان است. 

اولین باری که با کلاس آنها درس داشتم و او را دیدم، در نظرم یک دانشجوی خوش تیپ با نفوذ جلوه می کرد، وقتی سر کلاس با او همکلام شدم متوجه شدم ایده هایی واضح و تلفیقی از استعداد و نوآوری را در اختیار دارد. چند باری که دیر به کلاس آمد، اوضاع کلاس را پیش و پس از آمدنش زیر نظر گرفتم. جادویی از عشق و پیوند محکمی از علاقه بین او و دوستانش ایجاد شده که باعث شده کلاس در حضور او طراوتی داشته باشد که در غیاب او نداشت! وقتی که طبق معمول زبان به انتقاد از دانشجو معلمان آموزش ابتدایی می گشود، نمی دانست که من هم روزگاری معلم ابتدایی هستم! وقتی که از او خواستم در کنار انتقاد از دیگران، عملکرد خود را بازگو کند، عملگرد وی به قدری کامل بود که مجبور شدم صحت و سقم آن را پرس و جو کنم! بعد تازه متوجه شدم که دانشگاه فرهنگیان صاحب چه ستاره دنباله دار درخشانی شده است. ستاره ای که هرگز قدرش دانسته نشد. 

ارزشش را دارد از زبان او به خودمان یادآوری کنیم که وی در بخش انجمنهای علمی کاملاً بی رقیب بوده است : شروع 2 حرکت بدیع که احدی قبل از او آنان را انجام نداده، پیروزی مطلق در انتخابات دبیران انجمن های علمی سراسر کشور، برنامه ریز و همراه بقیه تشکلها و استانها در فعالیتهای دانشجویی. جالب اینجاست همه اینها در کمال مخالفت و سنگ اندازی دانشگاه رقم خورده است!

امروز، پاداش او برای چنین رزومه فوق‌العاده ای، خداحافظی ناگهانی از فعالیتهای دانشجویی است. در حالی که بسیاری به رفتن یکی از مغرور ترین، گستاخ ترین و خاص‌ترین دانشجویان دانشگاه فرهنگیان خندیدند، من خبر را کاملا مضحک دانستم.

از نظر من سه نوع دانشجو معلم  وجود دارند، اول آنهایی که قصد دارند در پستهای مدیریتی مشغول شوند و مدیریت را در مرکز پروژه خود قرار می دهند. دوم دانشجویانی که فقط می خواهند معلم ساده باشند و از یک شیوه کلی تدریس پیروی می کنند اما به طور افراطی از آن تاثیر نمی گیرند. شهبازی تلفیقی از گروه اول و دوم است. او یک مدیر تاکتیکی و یک دبیر توانمند است که به خوبی می داند چگونه باید روند کاری را تغییر دهد. او به قدری جذاب بود که به خاطر گرفتن درس با آنان، تصمیم گرفتم که قید تدریس در دو دانشگاه بزرگ شهر را بزنم.

نمی‌دانم چرا شرایط اینگونه پیش رفت ولی این را می‌دانم: محمد امین شهبازی ناگهان تصمیم به رفتن نگرفته و هرگز با تصمیمی احساسی از بهترین دبیر انجمن علمی سراسر کشور به یک دانشجوی آرام تبدیل نشد.

اگر می‌خواهید کسی را به خاطر تصمیم او مقصر بدانید، چرا سراغ بعضی مسئولان نمی‌روید؟ یک مشت متکبر مغرور که بیش از حد حقوق می‌گیرند و پیدا کردن مثل آنها در دانشگاه های دیگر کار بسیار سختی خواهد بود. هر بار، پس از هر اختلاف بین دانشجویان و مسئولان، اخباری از این‌ها منتشر می‌شد که همگی تقصیر را بر گردن شهبازی می‌انداخت. آیا خیلی از این کارمندان نابلد ،عطش‌شان، انگیزه شان و تعهدشان را از دست نداده بودند؟


به خاطر داشته باشید که این افراد درست مثل دیگر دانشگاه ها، هفته ای حدود یک میلیون تومان دریافت می‌کنند که برای دانشجویان کار کنند. حداقل انتظار دانشجویان از آنها نیز این است که صددرصد تلاششان را در دانشگاه انجام دهند. ولی نه، حتی شنیدیم که بعضی کارمندان به محض فهمیدن آمدن شهبازی، خود را به مرخصی می فرستادند تا تحت سؤال و جواب های محکم و جدی او قرار نگیرند. فقط گستاخی محض این رفتار را تصور کنید. عجیب نیست که او همیشه از وجود کار خراب کن بگوید.

مسئولانی که برای مدت طولانی موفقیت چشمگیری کسب نمی‌کنند، مستحق کنار گذاشته شدن هستند ولی کسانی مثل شهبازی، که درصد موفقیت های کاری اش به حدی بالاست که هیچ رقیبی در حد و اندازه‌هایش نیست، شایسته زمان و وفاداری بیشتری هستند. 

امروز دانشگاه فرهنگیان به پرتگاه حرص و طمع، فساد، خودخواهی و بی طاقتی تبدیل شده است. ولی تا به امروز، انقدر سرم را به خاطر حجم حماقت آن تکان نداده بودم. شرم بر بعضی ها که با شنیدن این تصمیم او جشن گرفتند. این تصمیم یک ضرر و فقدان بزرگ به دانشگاه ما هست و خواهد بود، چه این را ابراز کنیم و چه نه.

همینطور برای بعضی ها که شک ندارم امشب خیلی از آنها جشن خواهند گرفت، یک صحبت با آنها دارم:به نظرتان دانشجویان حق نداشتند شما را برکنار کنند در حالی که هفته به هفته نتوانستید در حد انتظارات ظاهر شوید؟ این شاید یک خنده احمقانه روی صورت از خودراضی نازپرورده فراری سوار آنها بیاورد.