کد خبر:33633  تاریخ انتشار : 1395/1/25-11:49:24

یادداشت فانتزی بازی به سبک بادباد باز ها ، منتشر شده در  پایگاه اطلاع رسانی بسیج دانشجویی استان کرمانشاه





دانشجویان دانشگاه فرهنگیان را به علت استخدام از بدو تحصیل در وزارتخانه آموزش و پرورش ، دانشجو معلم می نامند . یعنی کسی که هم دانشجوست و هم معلم !

وقتی بحث ازدانشگاه و دانشجویی به میان می آید ، اولین چیزی که به ذهن خطور می کند یا اولین ماهیتی که درذهن القا پیدا می کند ، نسلی نوپا ، نو ارمغان یا بهتربگویم نسلی آرمانی و پیچیده است.آنها را معلم نیز می نامند چرا که به حکم مسئولیت معلمی باید جامعه ایده آل فردا را در خیال بپرورانند و وقتی به اندازه کافی بالغ شد ، آن را عملی کنند .

حال با هم ببینیم که این عنوان –که شاید چندان هم پیشتر شنیده نشده است- چه بار مسئولیت سنگینی بر روی دوش این عزیزان می گذارد .
  

«سلام» نام پروردگار من است که بهشت را آفرید ...

 
پایگاه اطلاع رسانی بسیج دانشجویی استان کرمانشاه ؛سروش نوید طی یادداشتی نوشت: اگر فقط کمی دقت نظر داشته باشید ، به بیستون که می رسید ، متوجه اثری تاریخ می شوید . جدای اثر تاریخی اش در ادبیات ما بیستون نماد وفاداری مردی است که جان در راه رؤیایی شیرین گذاشت تا امروز مردمان باور کنند که روزگاری نیز بوده که یک انسان برای چیزی یا کسی از جان خود هم گذشته است ؛ چیزی که امروز جز در موارد معدودی مانند جنگ و شهادت کمتر دیده می شود . فرهاد کار کرد ، مُرد و شیرین را ندید ولی شیرینی رؤیای دست یافتن به مقصودش برای زندگانی و رنج دردناک چندین ساله اش کافی بود .

نمی دانم تا به حال به بادبادک باز های حرفه ای دقت کرده اید یا نه ؟ آن چنان بادبادکهای خود را حرفه ای به پرواز در می آورند که گویا بادبادک هیچ قید و بندی ندارد . ما البته -به عنوان یک بیننده- از دیدن این حرکات لذت می بریم اما اگر از دید بادبادک به قضیه نگاه کنیم ، می فهمیم که بادبادک حق پرواز و پر کشیدن به اوج را ندارد . چیزی که هرگز برای سایر پرنده ها هر چند خیلی کوچک آرزوی محالی به حساب نمی آید !

وقتی برای اولین بار که برای گرفتن گواهی اشتغال به تحصیل در آذر 91 به دفتر کارشناس محترم آموزش وقت پردیس شهید رجایی رفته بودم ، متوجه شدم که دانشجوی دانشگاه فرهنگیان را دانشجو معلم می نامند . اجازه بدهید کمی درباره دو واژه "دانشجو" و "معلم" صحبت کنیم . دو واژه ای که عنوان شغل و پیشه حال حاضر تعدادی از دانش پژوهان کرمانشاهی ست .

وقتی بحث ازدانشگاه و دانشجویی به میان می آید ، اولین چیزی که به ذهن خطور می کند یا اولین ماهیتی که درذهن القا پیدا می کند ، نسلی نوپا ، نو ارمغان یا بهتربگویم نسلی آرمانی و پیچیده است. دانشگاه ها درتمام کشورها نقطه های حساس –یا بهتر بگویم حتی نقطه عطف-  به شمار می آیند ؛ آن جهت که سررشته تصمیم گیری درمسائل بحران های علمی وتحولات سیاسی اند . حالا دیگر درباره تفاوت عمیق مفهوم دانشجو در دانشگاه فرهنگیان و سایر دانشگاه ها سخنی به میان نمی آورم !

آنها را معلم نیز می نامند چرا که به حکم مسئولیت معلمی باید جامعه ایده آل فردا را در خیال بپرورانند و وقتی به اندازه کافی بالغ شد ، آن را عملی کنند . رؤیاهای آنها رمان هایی بلند هستند که باید هر شب به بهانه ای بازخوانی شوند . تکرار مسواک زدن در هر شب دندانها را سفید می کند ولی تکرار دیدن جای خالی این رمانها و حتی ورق نزدنشان در هر شب موها را سپید می کند . پس باید فانتزی ببافند و به آن فکر کنند . به تعبیر زیبای مقام معظم رهبری در بیانات24/09/1387 :

 "از دانشگاه همیشه و در همه جا این انتظار هست که محل جوشش و اوج دو جریان حیاتی در کشور باشد: اول، جریان علم و تحقیق؛ دوم، جریان آرمان‌گرایی‌ها و آرمان‌خواهی‌ها و هدفگذاری‌های سیاسی و اجتماعی. "

باید در تفکر و عمل ما جریان آرمانگرایی و آرمان خواهی وجود داشته باشد ، به آن فکر شود و برای تحقق آن آرزو گردد که اگر نگردد آن گاه خلأ ایدئولوژیک آن ما را ذره ذره پیر می کند و می کشد . همه ما باید دغدغه داشته باشیم و احساس کنیم که آرمانشهر مهدوی فردا را ما باید بسازیم . خیلی ها از داشتن این احساس می ترسند و برای فرار از آن خود را به تغافل می زنند ، ولی زمان به اینها خواهند فهماند که اگر از تلخی بگریزند ، شیرینی را نخواهند چشید و اگر از سختی بترسند ، به آسودگی نمی رسند . در این بین ممکن است که هرکدام از ما فرهادی شویم که بیستونی از ما به یادگار بماند ولی ای کاش باور کنیم که سده هاست که فرهاد تحسین می شود حتی اگر جان نداشته باشد و حتی اگر واقعیت هم نداشته باشد !

از این همه مقدمه می خواهم این نتیجه را بگیرم که فکر دانشجو معلم باید پرواز کند چون هم معلم است هم دانشجو ! نه این که مثل یک بادبادک در دست یک بادبادک باز باشد . متأسفانه به تلخی باید گفت که شاید تا پیش از سال 94 ، نگاه به دانشجو و فعالیتهای دانشجویی نگاه یک "بادبادک باز" به "بادبادک" خود بوده است که دوست دارد بادبادکش در همان مسیری که دوست دارد پرواز کند و در مسیری که او تعیین می کند فانتزی ببافد ! به خاطر بسپارید شاید دانشجو معلم احتیاج به یک مربی برای پرواز داشته باشد ، اما قطعاً احتیاجی به یک بادبادک باز ندارد که آن بادبادک باز نخ خود را به دامنه آرزوهای بلند پروازانه او گره بزند و به هر بهانه ای مانع از پرواز بلند دانشجو معلمان به سوی بلند ترین قله های تفکر بشریت شود که مبادا روزی از آستانه تفکر و یا تحمل بادبادک باز بالاتر بزند .

در این بین احتیاج به یک تفکر جدید و منعطف داریم که البته به فضل خدا کمابیش در حال تحقق است و گویا در این میان لازم بود که دانشجویان ورودی 91 و بعضاً 92 سوخت شوند تا گرمای سوختنشان چراغ راه ورودی های بعدی باشد ! قطعاً باید ورودی 91 را نسلی سوخته در تنور داغ گذار از "تربیت معلم" به "دانشگاه فرهنگیان" دانست . هر چند هر ورودی 91 فداکاری باز هم به این گونه سوختن راضی است ؛ اگر و فقط اگر نتیجه مثبتی در پی داشته باشد چون جامعه ایده آل مهدوی فردا مطلوب ماست ، نه خواست شخصی منِ نوعی.

و السلام

نماینده پنجمین دوره مجلس دانش آموزی جمهوری اسلامی ایران-سروش نوید