• تاریخ انتشار خبر : دوشنبه ۳۰ فروردین, ۱۳۹۵ | کد خبر : 10467 | 
  •  منتشر شده در خبرگزاری مادنا به آدرس : 

  • لینک یادداشت 


    «سلام» ، نام پروردگار من است که بهشت را آفرید …
    درقسمت دوم  نوشتار شرح شکست حشمت الله فلاحت پیشه در انتخابات دوره نهم را به تماشا خواهیم نشست. پیشنهاد می کنم که حتماً نسخه قبلی این نوشتار را بخوانید.برای دیدن مطلب پیشین می توانید از این لینک استفاده کنید :
    لینک یادداشت فرزند اسلام آباد غرب ؛ ظهور ، سقوط ، دگردیسی و شانس دوباره «۱»/ سروش نوید

    با مرور آن چه اشاره رفت می بینیم که «فرزند اسلام آباد» با ژست ۱۸۰ درجه متفاوتی وارد عرصه رقابت انتخابات نهم شد.

    عوامل پیروزی او در دوره های قبل نیز بعضاً انقلاب وضعیت شدیدی پیدا کرده بودند :
    * اول جلب نظر عمده اقلیت های مذهبی (با ضریب تأثیر نسبی ۲ درصد): او فاکتور تأثیرگذار در پیروزی های دو دوره قبل خود را تقریباً به طور کامل از کف داده بود .
    * دوم بخت و اقبال (با ضریب تأثیر نسبی ۱۰- درصد): بر خلاف دوره هشتم این بار بر نماینده پر افتخار مجلس شورای اسلامی ، این بار نه تنها بخت با او یار نشد بلکه با تمام توان نیز به مخالفت با او پرداخت . این باعث شد که از این گزینه ضریبی منفی حاصل شود .
    * سوم کاریزمای شخصیتی خودش (با ضریب تأثیر نسبی ۵ درصد): برخلاف ادوار پیشین این بار دیگر «فرزند اسلام آباد» به اندازه کافی برای جلب آراء مردم جذاب به نظر نمی رسید .
    و
    * چهارم (با ضریب تأثیر نسبی ۳۵ درصد) :بر خلاف سه عامل مذکور ، این عامل تقریباً ثابت باقی مانده بود.
    تفسیر مورد اول نشان دهنده غرور کاذب و بی از حد معمول او بود . فلاحت پیشه با تفسیر نادرستی که از پیروزی های دو دوره قبلش داشت ، نقش اقلیتهای مذهبی را نادیده گرفت . صد البته او در روزهای نزدیک به انتخابات کوششی در جهت بهبود آن صورت داد ؛ مثلاً ادعا کرد که سادات شاه ابراهیمی کرند غرب کاملاً از او حمایت می کنند ولی کیست که نداند حتی اگر این ادعا کاملاً درست باشد ، این گروه –ضمن نثار احترام فراوان به آنها- به لحاظ کمی در برابر کل جمعیت این اقلیت های حوزه انتخابیه فوق الذکر حرف زیادی برای گفتن ندارند .
    درباره مورد دوم نیز باید گفت که اساساً آن چه که به پیروزی او در دوره هشتم کمک کرد ، بخت و اقبال در تائید دیرهنگام رقبایش بود به گونه ای که این مسئله کاملاً فرصت را از علی جلیلیان گرفت اما این دوره علی جلیلیان تقریباً به اندازه کافی برای تبلیغات انتخاباتی وقت داشت . جدای از این تائید نادر نادری –که کمی جلوتر به آن اشاره خواهیم کرد- هم کاملاً آراء فرهنگیان را از چنگ «داش حشمت» درآورد . البته او خوش شانس بود که «بمب ساعتی» در نهایت تائید نشد . در این باره در مطلب شماره سه به تفصیل سخن خواهم راند .
    مورد سوم در حالت کلی دو دلیل داشت . دلیل اول این که انتصابات سؤال برانگیز «فرزند اسلام آباد» علامت سؤال بزرگی جلوی ژست روشنفکرانه او قرار می داد و مردم به این باور رسیده بودند که او دیگر به حوزه انتخابیه اهمیتی نمی دهد . در نتیجه روشنفکران جامعه ترجیح دادند که به سایر کاندیداها و در رأس همه آنها علی جلیلیان بپیوندند .
    آموزش و پرورشی های مخالف وی که تقریباً می توان گفت بخش بزرگی از جامعه بسیار بزرگ فرهنگیان اسلام آباد را تشکیل می دادند ، بیشتر از بقیه از رفتار طایفه گرایانه مفرط او به ستوه آمده بودند . اینان خود به دو دسته تقسیم شدند . دسته اول کسانی بودند که به دکتر نادر نادری (چهره تازه رونمایی شده وقت) رأی دادند چرا که وجود یک شخص باسواد و برخاسته از خود جامعه فرهنگیان را برای رأی دادن بر بقیه ترجیح می دادند . آن دسته هم که دوراندیش تر بودند ، پیروزی را از آن جلیلیان می دانستند و می کوشیدند که برای “شکست فلاحت پیشه به هر قیمتی” از جلیلیان حمایت کنند . شاید اگر «فرزند اسلام آباد» کمی دور اندیش تر می بود، باید محاسبه می کرد که قشر فرهنگیان جدای از جمعیت خودشان به شدت بر افکار عمومی نیز تأثیر گذار هستند و ارزش هر رأی آنان چندین برابر افراد عادی است.
    اما بر خلاف سه مورد فوق مورد چهارم ثابت ماند . او و طایفه اش -هر چند که حتی در همین دوره نیز می شد به راحتی رگه های اختلاف بین شان را دید- به هم وفادار ماندند و این از روابط گرم عشیره ای کلهری نشأت می گرفت . خواهیم دید که این مورد نیز چگونه در انتخابات دهم تا حد زیادی از دست او خارج می شود.
    با نگاهی به چهار نکته یاد شده ، باید گفت که فلاحت پیش با عملکردش عملاً سه شاهراه کسب آراء را بر خود بست و حتی پل های پشت سر خودش را نیز خراب کرد چرا که مغرورانه فکر می کرد که نیازی به آنان ندارد . او آدم کم هوشی نبود ؛ سر دادن شعار هایی مانند “یا امام رضا(ع)” ، “تنها دارنده رأی خالص شیعه” و … در کنار جمع کردن مخاطب با نامیدن سخنرانی هایش با عناوین مهیجی نظیر “افشاگری بزرگ” و … نشان می داد که او از خطر آگاه شده اما دیگر خیلی دیر شده بود . حتی تاکتیک های جنگ روانی هم جوابگو نبود . مثلاً خاطرم هست در یکی از سخنرانی هایش گفت :”کتم را روی صندلی ام در مجلس قرار داده ام . این جایگاه (!) داش حشمت است” که نشان از اطلاع بسیار خوب او از تاکتیک های جنگ روانی و به کارگیری آن بود . افسوس که …
    یک روز که اتفاقی از کنار محل آخرین نطق او رد می شدم ، دیدم که ستاد او از خانمی به عنوان نماینده جامعه زنان و از جوانی به عنوان نماینده جامعه جوانان یاد می کند و به آنان فرصت سخنرانی می دهد . متأسف شدم که انتصابات خودخواهانه و بدون پشتوانه مردمی حتی تا آخرین دقایق قبل از انتخابات نیز دست از این قبیل کارها بر نمی دارد.
    باری بالاخره روز سرنوشت فرا رسید.هوای نامساعد آن روز دقیقاً محصول همان ابرهای سیاهی بودند که آرام آرام بر آسمان بخت او سایه افکنده بودند و اینک سیاهی آسمان حامل خبر تلخ شکست برای « داش حشمت » بود . عملکرد مردم به او فهماند که تا زمانی که او «فرزند طایفه» اش است ، به عنوان «فرزند اسلام آباد» محلی از اعراب نخواهد داشت . شاید خود « داش حشمت » آن قدر در توهم قدرت غرق بود که در خواب هم نمی دید روزی برسد که او در خانه بنشیند و نطق های نمایندگان مجلس را از تلویزیون ببیند !
    اما داستان به همینجا ختم نشد . شخصیت اول داستان ما بعد از شکست خوردن در انتخابات راهی قزوین شد تا در مسند هیئت علمی دانشگاه پیام نور قزوین وقت بگذراند تا زمان انتخابات دهم فرارسد. هیچ کس شکی نداشت که او اهل نشستن در خانه ، تدریس در یک دانشگاه نسبتاً کوچک و گمنام و البته مصاحبه های هرازگاهی با صدا و سیما نیست.مصاحبه های گاه و بیگاه ، انتشار خاطرات بعضاً جنجالی از خود و اطرافیانش همه و همه خبر از کاندیداتوری «فرزند اسلام آباد» می دادند.
    احدی شک نداشت که او فقط اهل نشستن در خانه نیست و حضور گهگاهی در جعبه جادویی نیست.از فردای شکست او طرفدارانش صحبت از حضور «فرزند اسلام آباد» در انتخابات دهم برای حوزه انتخابیه تهران و یا کرمانشاه صحبت می کردند …
    ادامه دارد …


    سروش نوید – مشاور وزیر آموزش و پرورش دولت دهم