منتشر شده در پایگاه اطلاع رسانی بسیج دانشجویی استان کرمانشاه (کد خبر: 15539 و تاریخ انتشار : 1394/8/12-12:55:21) با نام "مطالبه : در سایه عنایات مقام معظم رهبری ، در راستای رسیدن به اهداف عالیه" به آدرس :
سروش نوید* چند شب پیش که داشتم آخرین مسائل بخشی از کتاب الکترومغناطیسریتس-میلفورد را مطالعه می کردم ، به یک یادداشت احتیاج فوری پیدا کردم . به قسمت یاداشتها رفتم که یادداشت را بیابم . ناگهان چشمم به یک یادداشت دیگر خورد ؛ گویا به بزرگواری قول داده بودم که یادداشتی درباره "مطالبه" بنویسم . موضوع را روی تکه کاغذی دیگر یادداشت کردم و بعد از پایان حل مسئله ، کاغذ را روی میزم قرار دادم و کمی به آن فکر کردم . ترجیح دادم ابتدا از چند نفر در این خصوص نظر بخواهم و سپس اوضاع موجود را تحلیل کنم
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج دانشجویی؛ چند شب پیش که داشتم آخرین مسائل بخشی از کتاب الکترومغناطیسریتس-میلفورد را مطالعه می کردم ، به یک یادداشت احتیاج فوری پیدا کردم . به قسمت یاداشتها رفتم که یادداشت را بیابم . ناگهان چشمم به یک یادداشت دیگر خورد ؛ گویا به بزرگواری قول داده بودم که یادداشتی درباره "مطالبه" بنویسم . موضوع را روی تکه کاغذی دیگر یادداشت کردم و بعد از پایان حل مسئله ، کاغذ را روی میزم قرار دادم و کمی به آن فکر کردم . ترجیح دادم ابتدا از چند نفر در این خصوص نظر بخواهم و سپس اوضاع موجود را تحلیل کنم .
صبح روز بعد ، برای خرید نان داغ صبحگاهی ، به بیرون رفتم . در صف نان بودم . صف کمی شلوغ بود . مرد میانسالی پشت سرم بود . از او درباره معنی کلمه مطالبه پرسیدم . مرد لبخندی زد و گفت : "مطالبه یعنی از این مردی که می خواهد از ما جلو بزند ، بخواهیم که در صف بایستد" . با صدای نسبتاً بلندی این را گفت که مرد ناقض صف بشنود ، او شنید؛ هر چند که خود را به نشنیدن زد ، با دوست شاطرش دست داد و نانش را گرفت و رفت!
سر میز صرف صبحانه ، از مادرم پرسیدم که مطالبه یعنی چه ؟ مادر با لبخندی جواب داد : "مطالبه بر وزن مفاعله است . از ریشه طَلَبَ . یعنی خواسته ای که دو طرفه باشد" . آن گاه آرام بلند شد تا به سرکار برود ؛ او یک معلم عربی وظیفه شناس است .
زیر بارش شدید باران ، با چترم منتظر تاکسی بودم . از راننده تاکسی هم پرسیدم . نگاه عجیبی به من کرد و گفت : "داداش بی خیال من اهل سیاسی کاری و اینا نیستم". به راحتی می شد فهمید که اتفاقاً کاملاً اهل این بازی هاست و بارها این لغت را به گوش خود شنیده ؛ اما خب ظاهراً کمی ترس دارد. اصراری نکردم و در مقصد پیاده شدم.
در دفتر از هر همکاری که پرسیدم ، همگی معوقات عقب مانده و عدم کفاف حقوق را مثال می زدند . معلم دینی که دیگر شاهکار می کرد. فیش حقوقی اش را در دست گرفت و گفت :"من این ظلم را کجا شکایت کنم ؟ حقوقم را از چه کسی مطالبه کنم؟!" . حرفش اگر چه به مذاق من خوش نیامد ، اما حرف کاملاً درستی می زد .
زنگ دوم مدرسه در کلاس سوم تجربی سؤالم را مطرح کردم . دانش آموزان مؤدب و نسبتاً خوبی هستند .
یکی گفت :"یعنی این که حقوق پدر ما را سر موقع نمی دهند و پدرم همیشه باید گرفتن حق خودش دعوا کند !" من به این فکر کردم که پدرش در خانه برای توجیه کمبود اقتصادی ، تأخیر در پرداخت حقوق خود را بهانه کرده است .
دیگری گفت :"یعنی این که ما برویم هر جور شده از پولدار هایظالمی که خون مردم را در شیشه می کنند ، حقمان را بگیریم" و من به این فکر فرو رفتم که چه قدر این نوجوان خودش را مرفهین مقایسه می کند .
یکی می گفت : "یعنی این که ما هر چه قدر از مدیر و معاون مدرسه می خواهیم این تخته های شیشه ای را با وایتبرد عوض کند ، این کار را نمی کند" و به این فکر افتادم که در مدارس بهتر ، با اسمارت برد (تخته هوشمند) کار می شود و اینان به یک تخته وایتبرد ناقابل راضی می شوند !
یکی دیگر می گفت : "یعنی در سایه عنایات مقام معظم رهبری ، در راستای رسیدن به اهداف عالیه ...."و بقیه اش را فراموش کرد و بی درنگ کلاس از خنده منفجر شد . داشتم فکر می کردم که چه قدر در جامعه ما افرادی هستند که یا نسبت به موضوعی که اطلاع کافی و کامل ندارند اظهار نظر می کنند و یا طوطی وار فقط جملاتی را که به آنها یاد داده می شود ، تکرار می کنند .
سرم را به سمت پنجره برگرداندم و بارش زیبای باران را نگاه کردم . چند دانش آموز بعد از ورود به مدرسه برای فرار از خیس شدن به شدت در حیاط مدرسه شروع به دویدن کردند تا به ساختمان داخل شوند .
در فکر بودم که ظاهراً یکی از دانش آموزان که خیال می کرد من حواسم پرت شده ، با شیطنت گفت : "مطالبه یعنی این که ما از شما نمره بالا بگیریم" . سرم را به سمتش برگرداندم . انتظار نداشت که با این سرعت شناسایی اش کنم . سرش را پائین انداخت . گفتم : "اتفاقاً درست گفتی . اگر شما نمره خوبی گرفتید و من نمره خوبی به شما ندادم ، باید حقتان را مطالبه کنید" .
این قضایا گذشت و گذشت تا به شب رسید . شب یک بار دیگر اتفاقات را مرور کردم . از صبح تا شب . همگی از جلوی چشمانم رد شدند . قلمم را برداشتم و شروع به نوشتن کردم :
وقتی که رهبرم از جامعه خود می خواهد که مطالبه گر باشند ، یعنی این که یاد بگیرند هم وظایفش خودشان را به خوبی انجام دهند و هم از دیگران بخواهند کارشان را به نحو احسنت انجام دهند . نمی دانم به عمد و یا به غیر عمد ، امروزه دغدغه مردم مادیات شده است –چیزی که متأسفانه خود من هم کمابیش به آن دچار شده ام- و در این بین مطالبه معنویات دارد به فراموشی سپرده می شود . از هر کسی که بپرسی مطالبه ، به تو یا لغت پول پاسخ می دهد . در این بین همه مقصریم . از من دانشجوی بسیجی که در دانشگاه به همسنگرانم درست مطالبه گری را نمی آموزم تا فلان نامزد ریاست جمهوری و فلان نامزد مجلسی که با بزرگ نشان دادن مشکلات اقتصادی به تب و تاب جامعه می افزاید و جالبتر این که بعد از پیروزی در انتخابات نیز کار خاصی برای همین اقتصادی که پیشتر آن را بیمار و فلج خوانده بود ، انجام نمی دهد ! این مکتوب نامه را می نویسم تا یادم باشد که امام جامعه ام چه زمانی از من خواسته که مطالبه گری کنم اما من نوعی آن را پشت گوش انداخته ام . این را به یادگار نگه می دارم که بدانم چند سال بعد که از همین افراد همین سؤالات را بپرسم ، چند درصد می گویند مطالبه ما اخلاق است ، ایمان است و ....
یادمان باشد انسان ها همیشه قطعه هایی گمشده دارند و هیچ کسی نیست که این قطعه ها را جست و جو نکند . یکی دنبال دوستی است و دیگری عشق . یکی مراد می جوید و یکی مرید . یکی همراه می خواهد و یکی شریک زندگی . ممکن است حتی یکی قطعه ای اسباب بازی هم بجوید . یک انسان بدون قطعه خود و یا حداقل آرزوی داشتن آن هرگز زنده نمی ماند . در این بین آرزوهای ما هرگز نابود نمی شوند حتی بعد از مرگ ما . بیابید در کسوت دانشجویی یاد بگیریم که آرزوی ما ، به جای ماشین شاسی بلند ، بخت بلند باشد . به جای خانه بزرگ ، دل بزرگ بخواهیم و به جای پول انبوه ، ایمان انبوه بطلبیم که اگر این کار را بکنیم ، یک دانشجوی بسیجی تمام عیار خواهیم بود .
امروز از خودم می پرسم که چه قدر مطالبه گر بودم . هر چند که آنهایی که مرا می شناسند می دانند که چه زخمهای زیبا و رنگینی بر روحم دارم ، آن هم به خاطر این که همیشه حق خود و هم طیف هایم را مطالبه کرده ام . شاید خیلی ها حضور من در سیستم معیوبشان را نپذیرند چون می دانند که در برابر ناحقی و ظلم کوتاه ننشته و نخواهم نشست . راستش را که بخواهید ، داستان امروز جامعه ما واقعیت بسیار تلخیست . مردم ما امروز ، کفشهایی از جنس مادی نگری افراطی بر پا دارند که پایشان را می زند . در این میان فرقی نمی کند که راه را درست بروند یا به غلط . دست آخر تنها چیزی که نصیب آنها می شود تاولهای پرشمار و دردناک است که آنها را آزار می دهد . حال وای به حال این که در راه درست قدم برداشته باشند ، آن گاه زمین و زمان مقصرند که چرا وضعیت مالی آنها خوب نیست در حالی که در مسیر درست گام برداشته بودند ! تراژدی بسیار تلخیست که کمتر کسی قادر به درکش می شود وقتی که کسی چون رهبری هم این را گوشزد می کند ، کمتر کسی می فهمد . در این قصه آن که بیراهه نیز می رود ، "پولدار و خوشبخت" قصه لقب می شود و دیگران در حسرت ساختن زندگی چون او ، می سوزند .
خداوند در آیه 32 سوره آل عمران می فرماید : «قُلْأَطِیعُواْاللّهَوَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ» (بگو: از خدا و فرستاده(ی او)، اطاعت کنید و اگر سرپیچى کنید، خداوند کافران را دوست نمىدارد) . فراموش نکنیم که اطاعت از رهبری ، اطاعت از امام زمان ما و اطاعت از امام زمان اطاعت از پیغمبر است . ای کاش به این فکر کنیم که مطالبات ما در چه جهتی است . آیا برای ولی فقیه مان –که حکم نایب امام زمانمان را دارد- سرباز خوبی هستیم یا خدای ناکرده با عمل نکردن به فرمایشات ایشان ، سهواً یا عمداً با او به مخالفت می پردازیم ؟!
اَلّلهُمَّ العَجِّـــل،عَجِّـــل،عپَجِّـــل لِوَلیِّکَ الفَرَج
السَّلَامُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
*مشاورجوان وزیرآموزش وپرورش دولت دهم
صبح روز بعد ، برای خرید نان داغ صبحگاهی ، به بیرون رفتم . در صف نان بودم . صف کمی شلوغ بود . مرد میانسالی پشت سرم بود . از او درباره معنی کلمه مطالبه پرسیدم . مرد لبخندی زد و گفت : "مطالبه یعنی از این مردی که می خواهد از ما جلو بزند ، بخواهیم که در صف بایستد" . با صدای نسبتاً بلندی این را گفت که مرد ناقض صف بشنود ، او شنید؛ هر چند که خود را به نشنیدن زد ، با دوست شاطرش دست داد و نانش را گرفت و رفت!
سر میز صرف صبحانه ، از مادرم پرسیدم که مطالبه یعنی چه ؟ مادر با لبخندی جواب داد : "مطالبه بر وزن مفاعله است . از ریشه طَلَبَ . یعنی خواسته ای که دو طرفه باشد" . آن گاه آرام بلند شد تا به سرکار برود ؛ او یک معلم عربی وظیفه شناس است .
زیر بارش شدید باران ، با چترم منتظر تاکسی بودم . از راننده تاکسی هم پرسیدم . نگاه عجیبی به من کرد و گفت : "داداش بی خیال من اهل سیاسی کاری و اینا نیستم". به راحتی می شد فهمید که اتفاقاً کاملاً اهل این بازی هاست و بارها این لغت را به گوش خود شنیده ؛ اما خب ظاهراً کمی ترس دارد. اصراری نکردم و در مقصد پیاده شدم.
در دفتر از هر همکاری که پرسیدم ، همگی معوقات عقب مانده و عدم کفاف حقوق را مثال می زدند . معلم دینی که دیگر شاهکار می کرد. فیش حقوقی اش را در دست گرفت و گفت :"من این ظلم را کجا شکایت کنم ؟ حقوقم را از چه کسی مطالبه کنم؟!" . حرفش اگر چه به مذاق من خوش نیامد ، اما حرف کاملاً درستی می زد .
زنگ دوم مدرسه در کلاس سوم تجربی سؤالم را مطرح کردم . دانش آموزان مؤدب و نسبتاً خوبی هستند .
یکی گفت :"یعنی این که حقوق پدر ما را سر موقع نمی دهند و پدرم همیشه باید گرفتن حق خودش دعوا کند !" من به این فکر کردم که پدرش در خانه برای توجیه کمبود اقتصادی ، تأخیر در پرداخت حقوق خود را بهانه کرده است .
دیگری گفت :"یعنی این که ما برویم هر جور شده از پولدار هایظالمی که خون مردم را در شیشه می کنند ، حقمان را بگیریم" و من به این فکر فرو رفتم که چه قدر این نوجوان خودش را مرفهین مقایسه می کند .
یکی می گفت : "یعنی این که ما هر چه قدر از مدیر و معاون مدرسه می خواهیم این تخته های شیشه ای را با وایتبرد عوض کند ، این کار را نمی کند" و به این فکر افتادم که در مدارس بهتر ، با اسمارت برد (تخته هوشمند) کار می شود و اینان به یک تخته وایتبرد ناقابل راضی می شوند !
یکی دیگر می گفت : "یعنی در سایه عنایات مقام معظم رهبری ، در راستای رسیدن به اهداف عالیه ...."و بقیه اش را فراموش کرد و بی درنگ کلاس از خنده منفجر شد . داشتم فکر می کردم که چه قدر در جامعه ما افرادی هستند که یا نسبت به موضوعی که اطلاع کافی و کامل ندارند اظهار نظر می کنند و یا طوطی وار فقط جملاتی را که به آنها یاد داده می شود ، تکرار می کنند .
سرم را به سمت پنجره برگرداندم و بارش زیبای باران را نگاه کردم . چند دانش آموز بعد از ورود به مدرسه برای فرار از خیس شدن به شدت در حیاط مدرسه شروع به دویدن کردند تا به ساختمان داخل شوند .
در فکر بودم که ظاهراً یکی از دانش آموزان که خیال می کرد من حواسم پرت شده ، با شیطنت گفت : "مطالبه یعنی این که ما از شما نمره بالا بگیریم" . سرم را به سمتش برگرداندم . انتظار نداشت که با این سرعت شناسایی اش کنم . سرش را پائین انداخت . گفتم : "اتفاقاً درست گفتی . اگر شما نمره خوبی گرفتید و من نمره خوبی به شما ندادم ، باید حقتان را مطالبه کنید" .
این قضایا گذشت و گذشت تا به شب رسید . شب یک بار دیگر اتفاقات را مرور کردم . از صبح تا شب . همگی از جلوی چشمانم رد شدند . قلمم را برداشتم و شروع به نوشتن کردم :
وقتی که رهبرم از جامعه خود می خواهد که مطالبه گر باشند ، یعنی این که یاد بگیرند هم وظایفش خودشان را به خوبی انجام دهند و هم از دیگران بخواهند کارشان را به نحو احسنت انجام دهند . نمی دانم به عمد و یا به غیر عمد ، امروزه دغدغه مردم مادیات شده است –چیزی که متأسفانه خود من هم کمابیش به آن دچار شده ام- و در این بین مطالبه معنویات دارد به فراموشی سپرده می شود . از هر کسی که بپرسی مطالبه ، به تو یا لغت پول پاسخ می دهد . در این بین همه مقصریم . از من دانشجوی بسیجی که در دانشگاه به همسنگرانم درست مطالبه گری را نمی آموزم تا فلان نامزد ریاست جمهوری و فلان نامزد مجلسی که با بزرگ نشان دادن مشکلات اقتصادی به تب و تاب جامعه می افزاید و جالبتر این که بعد از پیروزی در انتخابات نیز کار خاصی برای همین اقتصادی که پیشتر آن را بیمار و فلج خوانده بود ، انجام نمی دهد ! این مکتوب نامه را می نویسم تا یادم باشد که امام جامعه ام چه زمانی از من خواسته که مطالبه گری کنم اما من نوعی آن را پشت گوش انداخته ام . این را به یادگار نگه می دارم که بدانم چند سال بعد که از همین افراد همین سؤالات را بپرسم ، چند درصد می گویند مطالبه ما اخلاق است ، ایمان است و ....
یادمان باشد انسان ها همیشه قطعه هایی گمشده دارند و هیچ کسی نیست که این قطعه ها را جست و جو نکند . یکی دنبال دوستی است و دیگری عشق . یکی مراد می جوید و یکی مرید . یکی همراه می خواهد و یکی شریک زندگی . ممکن است حتی یکی قطعه ای اسباب بازی هم بجوید . یک انسان بدون قطعه خود و یا حداقل آرزوی داشتن آن هرگز زنده نمی ماند . در این بین آرزوهای ما هرگز نابود نمی شوند حتی بعد از مرگ ما . بیابید در کسوت دانشجویی یاد بگیریم که آرزوی ما ، به جای ماشین شاسی بلند ، بخت بلند باشد . به جای خانه بزرگ ، دل بزرگ بخواهیم و به جای پول انبوه ، ایمان انبوه بطلبیم که اگر این کار را بکنیم ، یک دانشجوی بسیجی تمام عیار خواهیم بود .
امروز از خودم می پرسم که چه قدر مطالبه گر بودم . هر چند که آنهایی که مرا می شناسند می دانند که چه زخمهای زیبا و رنگینی بر روحم دارم ، آن هم به خاطر این که همیشه حق خود و هم طیف هایم را مطالبه کرده ام . شاید خیلی ها حضور من در سیستم معیوبشان را نپذیرند چون می دانند که در برابر ناحقی و ظلم کوتاه ننشته و نخواهم نشست . راستش را که بخواهید ، داستان امروز جامعه ما واقعیت بسیار تلخیست . مردم ما امروز ، کفشهایی از جنس مادی نگری افراطی بر پا دارند که پایشان را می زند . در این میان فرقی نمی کند که راه را درست بروند یا به غلط . دست آخر تنها چیزی که نصیب آنها می شود تاولهای پرشمار و دردناک است که آنها را آزار می دهد . حال وای به حال این که در راه درست قدم برداشته باشند ، آن گاه زمین و زمان مقصرند که چرا وضعیت مالی آنها خوب نیست در حالی که در مسیر درست گام برداشته بودند ! تراژدی بسیار تلخیست که کمتر کسی قادر به درکش می شود وقتی که کسی چون رهبری هم این را گوشزد می کند ، کمتر کسی می فهمد . در این قصه آن که بیراهه نیز می رود ، "پولدار و خوشبخت" قصه لقب می شود و دیگران در حسرت ساختن زندگی چون او ، می سوزند .
خداوند در آیه 32 سوره آل عمران می فرماید : «قُلْأَطِیعُواْاللّهَوَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ» (بگو: از خدا و فرستاده(ی او)، اطاعت کنید و اگر سرپیچى کنید، خداوند کافران را دوست نمىدارد) . فراموش نکنیم که اطاعت از رهبری ، اطاعت از امام زمان ما و اطاعت از امام زمان اطاعت از پیغمبر است . ای کاش به این فکر کنیم که مطالبات ما در چه جهتی است . آیا برای ولی فقیه مان –که حکم نایب امام زمانمان را دارد- سرباز خوبی هستیم یا خدای ناکرده با عمل نکردن به فرمایشات ایشان ، سهواً یا عمداً با او به مخالفت می پردازیم ؟!
اَلّلهُمَّ العَجِّـــل،عَجِّـــل،عپَجِّـــل لِوَلیِّکَ الفَرَج
السَّلَامُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
*مشاورجوان وزیرآموزش وپرورش دولت دهم
انتهای پیام/