• تاریخ انتشار خبر : پنج شنبه ۲۶ فروردین, ۱۳۹۵ | کد خبر : 10462 | 
  •  منتشر شده در خبرگزاری مادنا به آدرس : 


    لینک یادداشت 


     


    «سلام» ، نام پروردگار من است که بهشت را آفرید …


    در این نوشتار چهار قسمتی،می خواهیم مروری بر حیات سیاسی نماینده حوزه اسلام آباد غرب و دالاهو در دوره هفتم و هشتم مجلس شورای اسلامی ار ابتدای نمایندگی دوره هفتم تا به امروز داشته باشیم.مقیاس تمامی موارد بیان شده ، صرفاً نظر نویسنده و بر پایه گفته ها ، شنیده ها و مصاحبه های مختصری است که با دوستان ، دشمنان و بی طرفان در انتخابات های اخیر شهر انجام پذیرفته است.شماره ۱ از پیش از دوره هفتم تا پیش از شکست در دوره نهم ، شماره دوم شرح شکست در دوره نهم مجلس ، شماره ۳ نیز از بعد از شکست در دوره نهم تا اعلام نتیجه دوره دهم و شماره ۴ نیز از بعد از مشخص شدن نتیجه دهمین دوره تا به امروز را شامل می شود . تلاش شده که سبک نوشته بیشتر داستان گونه باشد تا درک و تصور آن آسانتر صورت پذیرد .



    تقریباً دوازده سال پیش،زمانی که اکثریت کشور آرام آرام در حال عبور از فصل «اصلاحات» در حیات نظام مقدس جمهوری اسلامی بود ، اسلام آباد غرب نیز روزهای متفاوتی را طی می کرد. بعد از کنار گذاشته شدن پر حرف و حدیث کامبیز جعفری ، این شهر دو سال نماینده ای در مجلس ششم نداشت و پس از آن هم در یک انتخاب عجیب و غیر معمول (البته برای آن برهه زمانی) مهندس اعظم ناصری پوری به نمایندگی مردم برگزیده شد که کمتر کسی فکرش را می کرد که یک خانم جوان مجرد بتواند از دل ساختار سنتی گرای اسلام آباد غرب آن روزها چنین موفقیت بزرگ انتخاباتی را جشن بگیرد . دوره بعد اما زمانی ویژه بود ؛ دیگر خانم ناصری پور در انتخابات حضور نداشت و بعد از او جوان دیگری که به تعبیر خودش چیزی جز یک شاگرد اول و مقاله نویس توانای «روزنامه رسالت» نبود به نمایندگی از مردم راهی مجلس هفتم شد . مجلسی که با عبرت گرفتن از سرگذشت مجلس ششم ، رویکردی کاملاً متفاوت با با آن مجلس تنش آفرین داشت . اینک « فرزند اسلام آباد » (به تعبیر خود او) متولد شده بود . او با تکیه بر چند اصل موفق شد ماشاءالله حاتمی –که به نسبت سرشناس تر از خودش بود- را شکست بدهد .
    * اول (با ضریب تأثیر نسبی ۳۵ درصد) :حمایت سراسری و یک پارچه یک طایفه محلی که خود او نیز به آنها تعلق خاطر داشت ،
    * دوم(با ضریب تأثیر نسبی ۴۰ درصد): جلب نظر عمده اقلیت های مذهبی و…
    * سوم (با ضریب تأثیر نسبی ۲۵ درصد): کاریزمای شخصیتی خودش  با توجه به ناشناس بودن او و البته داشتن توانایی خوب در مدیریت جنگ روانی .
    عامل سوم مهمترین علت جذب قشر فرهیخته جامعه و به خصوص فرهنگیان ارجمند شد . این سه عواملی شدند تا خلعت نمایندگی مجلس را برای اولین بار بر تن «حشمت الله فلاحت پیشه» ببینیم .
    چهار سال بعد اما شرایط فرق می کرد . اینک او نماینده ای سرشناس شده بود و به لطف توانایی نطق خوب و مصاحبه های متعدد با خبرگزاری های صدا و سیما مسیر هموارتری برای تصدی کرسی نمایندگی دوره هشتم داشت . مانورهای قدرت سیاسی او در تهران برای اسلام آباد غرب ، شهری که سالها بود رنگ نماینده ای مقتدر و سرشناس را به خود ندیده بود ، به اندازه کافی هیجان انگیز بود که دوباره به او اعتماد کند . بله . این بار هم «داش حشمت» (باز هم به تعبیر خود او در یکی از نطق ها) باید روی صندلی سبز نمایندگی مردم حوزه اسلام آباد و دالاهو می نشست . اما انتخابش در این دوره تفاوت هایی نسبت به دوره قبل داشت . گفتم که سه عامل در پیروزی دوره اول او نقش داشت . این سه عامل در دوره بعدی با کمی تفاوت تکرار شدند :
    * اول (با ضریب تأثیر نسبی ۳۵ درصد) :حمایت سراسری و یک پارچه یک طایفه خودش ،
    * دوم(با ضریب تأثیر نسبی ۲۰ درصد): جلب نظر عمده اقلیت های مذهبی ،
    * سوم (با ضریب تأثیر نسبی ۳۵ درصد): کاریزمای شخصیتی خودش
    و
    * چهارم (با ضریب تأثیر نسبی ۱۰ درصد): بخت و اقبال .
    مورد چهارم که مضافاً بر سه مورد قبلی دیده می شود ، در واقع همان رفت و برگشت جدی ترین رقیب او در این دوره یعنی حاج علی جلیلیان بود . تائید دیرهنگام صلاحیت علی جلیلیان در واقع فرصت مغتنمی برای «فرزند اسلام آباد» ساخت . اگر فلاحت پیشه کمی دوراندیشی بیشتری می داشت ، باید خطر را از جانب جلیلیانی که فقط حدود ۴۰۰۰ رأی با او فاصله داشت حس می کرد اما –چنان که جلوتر خواهیم گفت- سرخوشی کسب دومین پیروزی متوالی چنان مستش کرد که -به قول شیخ اجل سعدی- دامن از دستش برفت .
    بعد از پیروزی مجدد در انتخابات ، رفتار نماینده دوره هشتم اسلام آباد شباهت زیادی با دوره هفتم نداشت . حس خوب مورد اعتماد مردم بودن باعث شد که قدرت چانه زنی او در تهران بالا برود . اعتماد مردم یک موهبت الهی است که به هر کسی و هر زمانی اعطا نمی شود و استفاده درست از آن محبوبیت به بار آورده و استفاده نادرست از آن سرنگونی را به دنبال خواهد داشت . متأسفانه برای «داش حشمت» قصه ما آن طور که جلوتر خواهیم گفت ، دومی به خوبی صدق کرد .
    وقتی که قدرت او به میزان قابل توجهی نسبت به دوره قبل رشد کرد ، ناگهان ورق برگشت . به راستی او «فرزند اسلام آباد» که نه بلکه «فرزند طایفه ای خاص» شده بود. رفتارهایش نیز بسیار گستاخانه شده بود و دیگر اصلاً نشانی از آن جوان مؤدب و خوش سخنی که با سابقه خوبش اعتماد مردم را در دوره هفتم کسب کرده بود ، نداشت . او مسئولین دولتی استان را –عمدتاً برای عزل و نصب های مورد علاقه اش- به شدت بازخواست می کرد ولی درباره این از تحلیلهای مشاورانی استفاده می کرد که گاهاً به عمد و یا به غیر عمد مسائل را در نظرش وارونه جلوه می دادند .
    شاید خالی از لطف نباشد که بگوئیم نماینده حوزه انتخابیه اسلام آباد غرب و دالاهو دیگر افتخار نمی داد تا شخصاً در مورد مسائل حوزه انتخابیه اش فکر کند ! هر چه که نباشد او نماینده ای سرشناس در تهران بود و رسیدگی به امور کلان مملکتی (!) فرصتی برای حوزه انتخابیه خودش باقی نمی گذاشت . اشتباه مهلک او این بود که به جای نظارت  شخص خودش بر منطقه کاملاً اطرافیانش بر عملکرد وی استیلاء داشتند و حال این که یقیناً مهمترین وظیفه هر نماینده ای ، یعنی نظارت ، حمایت و ارزشیابی در حوزه انتخابیه خودش رقم می خورد نه در صحنه بازی های سیاسی کشور.  این شد که او حوزه انتخابیه را عملاً به دست مشاوران (به تعبیر خودش در همین چند روز گذشته در جمع طرفدارانش ، مشاوران ناآگاه) سپرد و حتی یک بار که به تشخیص لازم بود در حوزه انتخابیه جولان دهد ،ترجیح داد در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ یکی از مسئولان انتخاباتی را کمی مورد ملاطفت (!) قرار داده و اندکی (با یک سیلی ناقابل!!!) نوازش کند .  دیگر اشتباه مهلک او هم از دید مردم پنهان نماند : نماینده منتخب همه مردم ، به راحتی در عزل و نصب های نظرهایی غیر تخصصی می داد (که به قول خودش باز هم از مشاوران بد اقتباس شده بود) که از یک شخصیت علمی دانشگاهی بسیار دور می نمود.
    باری ! این طور که «فرزند اسلام آباد» که با خود عوامل پیروزی اش را تحلیل کرده بود ، به این نتیجه رسیده بود که به طایفه خودش بسیار نیازمند تر از دیگران است . از این رو در انتصابات دچار «کور رنگی» مفرط شد . این کوررنگی فقط به نهاد خاصی نیز تعلق نداشت ؛ تمام ارگانها و ادارات از ریز تا درشت را فرا گرفت . دامنه این انتصابات در مدارس از خدمتگزاران (بابا مدرسه ها) تا مدیران و از دبستانها تا دبیرستانها شروع می شد و تا بالاترین پستهای سیاسی و غیر سیاسی شهرستان ادامه یافت . البته نمی توان منکر شد که در هر جمعی همواره انسانهای لایق یافت می شوند اما افراط در طایفه گرائی باعث می شد که با خونسردی تمام از شایسته های غیر طرفدار خودش بگذرد . این رفتار ها به آرامی ابرهای تیره و تاری بالای سر «فرزند اسلام آباد» تشکیل داد . ابرهای تیره ای که آرام آرام آسمان محبوبیت او را فرا می گرفتند و در کمال تعجب خود او آنها را تا روزی که در باران غرّش و بارش آنان عاجز شد ، ابرها را ندید .

    ادامه دارد …

    سروش نوید – دبیر فیزیک آموزش و پرورش شهرستان کرمانشاه