وبلاگی برای اندیشه های بدیع

یادداشت های یک دبیر فیزیک جوان

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته» ثبت شده است

برگ هایی از دفتر خاطرات یک دبیر فیزیک «۳»

«سلام» نام پروردگار من است که بهشت را آفرید ...

درست مثل اتفاقات بیشتر شاهکار های ادبیات جهان ، داستان مواجهه من با شخصیت کم نظیری همچون استاد قباد عزیزی ، با یک اتفاق جالب توجه انجام پذیرفت ! شاید طبق فرضیه بعضی ها بتوان گفت همان زمانی که اولین بار ایده نوشتن رمان "معلم سیگاری" به ذهنم خطور کرد ، وجود من شروع به فرستادن پالس های انرژی برای یافتن شبیه ترین شخصیت ممکن به شخص اول داستان کرد ؛ آن هم نوعی انرژی که به سرعت مرا به شبیه ترین فرد ممکن به قهرمان داستانم رساند .  شخصیت اول رمان در واقع رفلکت (Reflect) شخصیت خودم بود ، اما در آیینه ای غیر تخت که بعضی ویژگی هایم را می کشید و یا حتی بعضی دیگر را وارونه می کرد . ظاهراً دست روزگار قصد داشت که مرا زودتر از آن چه که بتوان تصور کرد به یکی از شخصیت های فرضی ام برساند . 

ادامه مطلب...
۱۳ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۵۱ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سروش نوید

برگ هایی از دفتر خاطرات یک دبیر فیزیک «۲»

-نه متشکرم . همینجا پیاده میشم.

+تعارف نکن .بیشتر از این هم مسیر هستیم .

-نه سپاسگزارم . میخوام کمی پیاده روی کنم .

با سه همکار دیگرم مصافحه کردم و از ماشین همکارم پیاده شدم . هندزفری ها را در گوش نهادم و آرام از میدان نیایش به سمت دانشگاه حرکت کردم . با یک دستم کیف و با دست دیگرم کت و گوشی را حمل می کردم . دستانم که خسته می شد جای کت و کیف را عوض می کردم . ترجیح دادم از جلوی مجتمع ورزشی کوثر عبور کنم که آپارتمان هایش سایه بیشتری داشت . 



ادامه مطلب...
۱۰ دی ۹۵ ، ۰۶:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سروش نوید

برگ هایی از دفتر خاطرات یک دبیر فیزیک «۱»

..... چشمم که به پلیس افتاد ، به صورت ناخودآگاه پایم به سمت ترمز رفت . ۱۴۰ ، ۱۳۰ ، ۱۲۵ و نهایتاً ۱۰۹ سرعت هایی بودند که نشانگر سرعت ماشین نمایش می دادند . نفسی به راحتی کشیدم و از کنار پلیس راه و آن دوربین سرعت سنج معروفش عبور کردم . کمی خودم را ملامت کردم و سعی کردم روی رانندگی تمرکز کنم تا اتفاق مشابهی پیش نیاید ولی باز هم به فکر ماجراهای امروز افتادم ...



ادامه مطلب...
۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سروش نوید

نامه ای که هرگز منتشر نشد/سروش نوید

یک نامه منتظر نشده از خودم به اعضای انجمن . 

ماجرا از این قرار بود که بعد از عدم هماهنگی تعمدی و لغو موقتی مراسم انجمن به دلیل بی کفایتی مسئولان ، تصمیم گرفتم که یک خداحافظی بدون مراسم تشکیل دهم و به این منظور نامه ای خطاب به اعضا نوشتم ؛ اما با اصرار دوستان مراسم را روز بعد و با  ۲۴ ساعت تأخیر برگزار کردیم و این نامه هرگز منتشر نشد . آن چه در ادامه ی بینید ، این نامه است ...



ادامه مطلب...
۲۲ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۳۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سروش نوید

برای غواصان شهید ...

یک سال پیش در چنین روزهایی ، خبر بازگشت جسد غواصان بی دفاع را شنیدم . همان موقع این مطلب را نوشتم که در سایت ها منتشر کنم ؛ نمی دانم چه شد که این کار را فراموش کردم . اینک به مناسبت اولین سالگرد آنان ، منتشرش می کنم :

***

... برای چندمین بار پیاپی عینک را کنار زدم و اشکهایم راپاک کردم . دوباره مسئله را حل کردم اما باز هم به جواب نرسیدم . جلوی چشمم تار شده بود . این قدر سرگرم مسئله شده بودم که متوجه سرازیر شدن اشکها نشده بودم . گونه های درشتم را آرام مالیدم و باز عینک را بر چشمم گذاشتم . باز هم مسئله را اشتباه نوشتم . قلم را بر دفتر گذاشتم و آرام روی تخت اتاقم دراز کشیدم . فکر خبری که چند دقیقه قبل از تلویزیون پخش شده بود ، دوباره به سراغم آمد . در رویا غرق شدم و این بار اشکها تند تر از قبل جریان گرفتند ...

 

زمان کمی به عقب برگشت ، درست چند لحظه قبل ، اخبار ساعت 14 شبکه اول سیما . مات و مبهوت به صفحه تلویزیون خیره شده بودم ؛ پیکر های  پاک و مطهر شهدای غواص بر روی دست مردم تشییع می شد . چند ورزی بود که به خاطر امتحانات اصلاً تلویزیون نمی دیدم . ظاهراً دیروز اجساد متبرّک 175 شهید غواص را در کشورم تشییع کرده بودند . شهدایی در نهایت مظلومیت . دیدم هر چه قدر هم که اشک بریزم بی فایده است . قلمم را برداشتم و روی کاغذ سفیدی نامه ای کوتاه به اینان نوشتم :

ادامه مطلب...
۲۱ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۵۴ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سروش نوید

برای هادی نوروزی ...


دل نوشته من در سایت نود ، سروش نوید  ، ۰۹.مهر.۱۳۹۴ ساعت ۲۲:۲۷

دلنوشته ای به مناسبت درگذشت نابهنگام هادی نوروزی ، کاپیتان فقید تیم فوتبال پرسپولیس ...

 هادی نوروزی


ادامه مطلب...
۰ نظر
سروش نوید