وبلاگی برای اندیشه های بدیع

یادداشت های یک دبیر فیزیک جوان

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوستالژی» ثبت شده است

خاطره انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲

+ نوشته شده در سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 19:29 

 «سلام » ، نام پروردگار من است که بهشت را آفرید ....


این خاطره روز انتخابات است . همانطور که می دانید ، من برای اولین بار به عنوان ناظر دفتر نظارت و بازرسی بر انتخابات بر این انتخابات ، نظارت کردم . آن چه در ادامه می خوانید ، خاطرات من است ...

ادامه مطلب...
۰ نظر
سروش نوید

آهنگ فوق العاده زیبای بهشت «Paradise» از ماهر زین+ترجمه

+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 8:57 


«سلام» نام پروردگار من است که بهشت را آفرید ...


یکی از بهترین خواننده های موسیقی اسلامی ، بی شک ماهر زین است . آن چه که در ادامه مطلب می خوانید ، ترجمه و لینک دانلود یکی از آثار زیبای اوست .

ادامه مطلب...
۰ نظر
سروش نوید

تراژدیک ترین تولد عمرم در نوزدهمین سالروز تولدم

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۲ ساعت 13:51 


این مطلب را فقط برای آرامش دلم نوشتم . فقط !!!


این مطلب را از دست ندهید !

ادامه مطلب...
۰ نظر
سروش نوید

یادداشت میهمان «۳»

حکایت یک ستاره پیر ...

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 12:3 

«سلام» نام پروردگار من است که فراموشی  را برای از یاد بردن تلخی ها آفرید ...


در برنامه نود مورخه 92/6/25 میهمان برنامه یک شیر پیر بود ، به نام کریم باوی . این ستاره دوست داشتنی از امکانات زمان خودش و محرومیت هایش می گفت . از این که کفش نداشته به اردوی تیم ملی برود و یا این که پا برهنه کار می کرده ...

برای خیلی آدم های بی فکری که خریدن بهترین کفش انها این روزها ، مانند آب خوردن است و هر فصلی یک میلیار تومان می گیرند ، این حرفها باور کردنی نیست ...

نمی خواهم در این باره مطلب بنویسم چون پس از برنامه  نود و دعوت شدن کریم باوی به این برنامه ، سایت گل یادداشتی در مورد این ستاره سالهای گذشته فوتبال ایران نوشته است که به اندازه کافی برای من التیام بخش است . این مطلب را ادامه مطلب بجویید . 


یادداشت مهمان

ادامه مطلب...
۰ نظر

یادگار کردگار ماندگار «۲»

+ نوشته شده در چهارشنبه بیستم دی ۱۳۹۱ ساعت 19:18 


 خاطره با نام :"آخرین روز نمایندگی" ....


قطرات باران شیشه تاکسی را می خراشید و به به سرنوشت خود که همان افتادن بود دچار می شد . در یکسو من بودم و هزاران خروار خاطره و در سوی دیگر دختر و پسری سرشار از شوق و اشتیاق برای رسیدن به جایگاه من ...
با دستم بخار روی شیشه تاکسی را پاک کردم . دوست نداشتم جهان را تار ببینم . راننده شیرین زبانی می کرد . دوست نداشتم صدایش را بشنوم . هندزفری را نصب کردم و به عمق دنیای خودم پناه بردم . 


ادامه مطلب...
۲۲ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۲۱ ۰ نظر
سروش نوید

یادگار کردگار ماندگار «۱»

+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم دی ۱۳۹۱ ساعت 21:3 

صبح ساعت 7:30 . به درون اداره آموزش و پرورش می روم . ماشین حاضر و منتظر من است . باید چهار نفر باشیم ، دو پسر و دو دختر . اما سه نفریم . متوجه غیبت یکی از خانمهای عضو هیئت رئیسه می شوم . وقتی می پرسم می بینم که مشکلی برایش پیش آمده و نیامده. آن لحظه فکر کردم که یکی از رأی هایم را از دست دادم اما الآن با خودم می گویم : "بهتر شد که نیامد" .

ادامه مطلب...
۰ نظر
سروش نوید

تقدیر ، تشکر ، گلایه ...

این یک مطلب از وبلاگ قدیمی من است که در ادامه مطلب می بینید . 
  نوشته شده در سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 10:40 شماره پست: 38



ادامه مطلب...
۰ نظر
سروش نوید