یک سال پیش در چنین روزهایی ، خبر بازگشت جسد غواصان بی دفاع را شنیدم . همان موقع این مطلب را نوشتم که در سایت ها منتشر کنم ؛ نمی دانم چه شد که این کار را فراموش کردم . اینک به مناسبت اولین سالگرد آنان ، منتشرش می کنم :
***
... برای چندمین بار پیاپی عینک را کنار زدم و اشکهایم راپاک کردم . دوباره مسئله را حل کردم اما باز هم به جواب نرسیدم . جلوی چشمم تار شده بود . این قدر سرگرم مسئله شده بودم که متوجه سرازیر شدن اشکها نشده بودم . گونه های درشتم را آرام مالیدم و باز عینک را بر چشمم گذاشتم . باز هم مسئله را اشتباه نوشتم . قلم را بر دفتر گذاشتم و آرام روی تخت اتاقم دراز کشیدم . فکر خبری که چند دقیقه قبل از تلویزیون پخش شده بود ، دوباره به سراغم آمد . در رویا غرق شدم و این بار اشکها تند تر از قبل جریان گرفتند ...
زمان کمی به عقب برگشت ، درست چند لحظه قبل ، اخبار ساعت 14 شبکه اول سیما . مات و مبهوت به صفحه تلویزیون خیره شده بودم ؛ پیکر های پاک و مطهر شهدای غواص بر روی دست مردم تشییع می شد . چند ورزی بود که به خاطر امتحانات اصلاً تلویزیون نمی دیدم . ظاهراً دیروز اجساد متبرّک 175 شهید غواص را در کشورم تشییع کرده بودند . شهدایی در نهایت مظلومیت . دیدم هر چه قدر هم که اشک بریزم بی فایده است . قلمم را برداشتم و روی کاغذ سفیدی نامه ای کوتاه به اینان نوشتم :